احوال حج_۲۱/تبلور امت واحده؛ باور کنیم سکه به نام محمد است


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سجاد محقق در ادامه روایت خود از سفر حج گفت:

تفاوت عمره و حج به نظرم خیلی زیاد است. عمره یک سفر زیارتی مثل سفری است که به مشهد و کربلا می‌رویم با همان مختصات. اما حج یک فضای متفاوت است؛ امت واحد را در حج می‌شود دید.

افرادی که عمره می‌آیند را اگر نگاه کنید معمولاً قشرهای مرفه جوامع اسلامی هستند چون عمل مستحبی است اما حج چون عمل واجب است، معنی استطاعت هم همانطور که گفتم در ایران و کشورهای دیگه مقداری متفاوت است و درباره استطاعت بدنی هم خیلی‌ها حاضرند با هر شرایطی و با هر سختی به حج بیایند، همین موضوع تفاوت عمره و تمتع را رقم می‌زند.

در عمره افرادی که دستشان به دهنشان می‌رسد را می‌بینید ولی در حج آدم‌هایی را می‌بینید که از هر قشری هستند و این گزاره «باور کنیم سکّه به نام محمد (ص) است» را وقتی در مسجدالنبی نماز خوانده می‌شود می‌توان حس کرد.

یعنی وقتی نگاه می‌کنید می‌بینید از هر رنگ و جنسی آدم در این مسجد است؛ این امت واحده خیلی مهم است، این ارتباط با مسلمان‌ها یعنی وقتی برمی‌گردی از حج و می‌گویند مسلمان‌ها اگر قیام کنند فلان اتفاق را رقم خواهند زد می‌فهمی که در مورد چه جامعه‌ای حرف می‌زنند.

شاید هیچ وقت این جمعیت را کنار هم جای دیگری نتوانیم ببینیم، آدم‌هایی که هم‌عقیده و هم‌باور ما هستند.

پیش از سفر حج، زنگ زدم آقای رضا امیرخانی خداحافظی کنم گفت سجاد رفتی تا حالا؟ گفتم عمره رفتم؛ تعبیر خیلی قشنگی داشت و گفت که می‌بینی که عمره مقابل حج مثل «اسکرین سِیوِر» است؛ یک نمای لحظه‌ای و کوچک از سفر تمتع؛ واقعاًهم این را حس کردم.

حج (در واقع مکه و مدینه) یک کوه آتشفشانی است که فصل فورانش موسم حج است و طبیعتاً در عمره این آتشفشان خاموش است و دیدن آتشفشان خاموش جذابیت آتشفشان فعال را ندارد. این قشنگ‌ترین خداحافظی و قشنگ‌ترین توصیفی بود که یک نفر از حج داشت.

 

.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

کرّار بود نه فرار و مَثلش، مَثل سوره قل‌هوالله؛ علی (ع) در کلام اهل سنت


خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «مسیح اسلام؛ داستان‌هایی از فضائل امام علی (ع) در منابع اهل سنت» اثر علی قهرمانی سال ۱۴۰۰ توسط انتشارات کتاب جمکران وارد بازار نشر شد و طی ۱۰ روز به چاپ هشتم رسید. این‌کتاب که مولفش برای نوشتن آن، بیش از ۳۰۰ منبع تاریخی و حدیثی اهل سنت را مطالعه و بررسی کرده، در حال حاضر با نوبت چاپ نوزدهم با شمارگان ۱۰ هزار نسخه در بازار نشر حضور دارد.

علی قهرمانی، پیش از این‌کتاب، اثر دیگری درباره شخصیت حضرت فاطمه زهرا (س) نوشت که با عنوان «فاطمه علی است» توسط همین‌ناشر چاپ شد. «مسیح اسلام» نیز با رویکرد همان‌کتاب اول نوشته شد و به خرده‌روایت‌های داستانی اختصاص دارد که بازه زمانی‌اش از ۱۳ سالگی علی (ع) که به جانشینی پیامبر (ص) انتخاب می‌شود، تا ۲۰ سال بعد یعنی حجه‌الوداع و واقعه غدیر خم امتداد دارد.

نویسنده کتاب پیش‌رو در مقدمه آن می‌گوید: «پژوهش مطالب این‌کتاب به‌طور ناپیوسته بیش از ۱۰ سال طول کشید و بنا بر آن بود که داستان به متن وفادار باشد. در اندک مواردی که روایت، هیچ‌زمینه و فضای داستانی نداشت، با مراجعه به تاریخ و منابع فریقین تلاش شد سقف خیال در داستان‌پردازی‌ها نیز بالاتر از کشش روایت مذکور نباشد.»

داستان‌های کتاب پیش‌رو در ۵ فصل تدوین شده‌اند که عبارت‌اند از: «خورشید مکه»، «آفتاب مدینه»، «طلوع در غدیر»، «خورشید خانه‌نشین» و «در جستجوی آفتاب»

در ادامه به بهانه سالروز میلاد امیرالمومنین (ع)، ۱۰ فراز از داستان‌های «مسیح اسلام» را می‌خوانیم؛

قدم از قدم برنداشت

بانگ هجرت که نواخته شد، تازه‌مسلمان‌ها دسته‌دسته و پنهانی راهی یثرب شدند. مکه دیگر جای زندگی نبود، همه‌شان گرچه صبور بودند و ساکت، اما شکنجه‌های گاه و بیگاه کفار و آزار مشرکان امانی برای مومنان نگذاشته بود. درست در همین شرایط از جایی که گمانش را هم نمی‌بردند خدا درِ گشایشی برایشان باز کرد؛ بیعت شبانه اهالی یثرب همه‌چیز را دگرگون ساخت، پیامبر تا همه را نفرستاد خودش راهی نشد. وقتی هم هجرت را آغاز کرد، در قبا ماند و وارد شهر نشد.

همه دل‌های شهر برای نبی می‌تپید و دل پیامبر برای علی (ع). جانشین پیامبر در مکه ماند تا در نبوتش امانت‌های مانده پیش رسول خدا را به صاحبانشان برگرداند و کارهای نیمه‌تمام پیامبر را به سامانی برساند.

تا علی نیامد، نبی قدم از قدم برنداشت، تا همه بفهمند ارزش علی را برای نبی و جایگاهش را.

خشونت در راه خدا

از نبرد یمن که برمی‌گشتند علی جلوتر رفت. رفت تا رسول خدا را ببیند و اخبار پیروزی سپاه اسلام را داغ داغ تقدیم کند.

علی که رفت باقی‌مانده‌ها، هرچه پارچه و لباس غنیمتی بود پوشیدند. علی اما خیلی زود برگشت و هرچه را هرکه تصرف کرده بود به زور پس گرفت.

زورشان به علی نرسید، اما شکایت پیش رسول خدا بردند و شکوه‌ای طولانی سر دادند.

«از علی پیش من گله و شکایت نکنید. زیرا اگر خشونتی نشان داده، حتما برای خدا بوده و بس.»

کرار بود نه فرار

زرهی که بر تن داشت، پشت نداشت، چون در قاموسش نه شکست را می‌توانستی پیدا کنی، نه پشت کردن به دشمن و نه فرار از میدان نبرد. سپر را خرج عروسی کرد و جای آن پرچم فرماندهی سپاه را به دست گرفت؛ دلاوری که خدا از او راضی بود و او هم از خدا، هرجا بود فتح و ظفر با او بود و از هیچ جنگی برنگشت مگر با پیروزی.

کسی به میدان مبارزه با او نرفت مگر آنکه در بازگشت جانش را جا گذاشته بود. شمشیر که به دست می‌گرفت از چپ و راست می‌گریختند. زیرا جبرئیل دست راستش بود و میکائیل دست چپش. فرار می‌کردند و می‌گفتند: «فرشته مرگ جایی در پشت شمشیر علی است.»

غدیر به روایت ذهبی

کتاب را از قفسه بیرون کشید و پیش رویش گذاشت. ورق به ورق و سطر به سطر شروع کرد به خواندن. کتاب اول که تمام کرد کناری گذاشت و کتاب دوم را به دست گرفت. تورقی کرد و مروری؛ همه مطالب مرتبط و در راستای کتاب قبلی بود. کتاب‌های سوم و چهارم هم همینطور. دانست این‌ها جلدهایی از یک‌کتاب هستند و پیرامون حقیقتی واحد به نگارش درآمدند.

«محمد ذهبی» محدثی نام‌آشنا،‌ تاریخ‌نگاری برجسته و سیره‌نویسی توانا و آشنا به رجال بود. می‌دانست جمع‌آوری چنین گنج گران‌بهایی چقدر سخت است و طاقت‌فرسا. نمی‌توانست تحسین و تقدیر خود را از این‌کار بزرگ پنهان کند. دست به قلم برد و حال خود را پس از خوندن این‌کتاب این‌طور نوشت:

«محمد بن جریر طبری روایات غدیر خم را در چهارجلد گردآوری کرده است. من بخشی از آن را دیدم و جلدی از آن را خواندم. از گستردگی روایات غدیر شگفت‌زده شدم و فراوانی این‌روایات مرا مات و مبهوت ساخت. آنجا بود که یقین کردم این‌اتفاق ناب رخ داده است.»

تو هم شنیده‌ای؟

در روزگاری زندگی می‌کرد که سینه‌ها جام کینه‌ها بود؛ دورانی که هیچ‌خطیب و منبری بی‌لعن علی از منبر پایین نمی‌آمد. حدیثی عجیب اما ناب سعید بن مسیب را آواره کوه و بیابان و راهی راه دانایی کرده بود.

پیش پسر ابی‌وقاص که رسید، روایت را که چون گنجی گران‌بها پنهان کرده بود بیرون آورد. حدیث منزلت را برای سعد خواند. گفت: «تو رسول خدا را درک کرده‌ای. آیا چنین حدیثی از او شنیده‌ای؟!»

با حرف و خنده سعد، چشم‌های از تعجب گردشده‌اش، داشت از حدقه بیرون می‌زد:

«آری، نه یک‌بار و دوبار. این حرفی بود که رسول خدا مدام تکرار می‌کرد و در هر مناسبتی رو به علی (ع) می‌فرمود: نسبت تو به من مانند نسبت هارون است به موسی، مگر آنکه پس از من پیامبری نیست.»

قرآن با علی است

«دیدن عایشه روی آن ناقه بزرگ و با ابهت دلم را به‌سوی او می‌کشاند، اما لحظه‌های اذان ظهر بود که خدا آرامشی عجیب به دلم انداخت و مرا در رکاب علی ثابت‌قدم ساخت.»

ام‌سلمه از او پرسیده بود: «دل تو کجا سیر می‌کرد، آنگاه که دل‌ها به‌سوی جایگاه و منطقه پرواز خود می‌شتافتند؟»

آزادشده دست ابوذر با تواضع زانو زده بود و در تمام طول صحبت‌ با همسر رسول خدا به نشانه احترام سر به زمین افکنده بود. گفت: «ای ام‌المومنین به خدا سوگند نیامده‌ام تا چیزی بخورم و بیاشامم. خوب می‌دانی که آمده‌ام تا پرده‌های شک را از حجره قلبم بگیری.»

لبخند رضایت لب‌های ام‌المومنین نشانه تایید او بود. با تبسم گفت: «از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمود: علی (ع) همراه قرآن است و قرآن نیز همراه علی (ع). هرگز علی (ع) از قرآن و قرآن از علی (ع) جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»

از زبان ابوذر

مفسری به نام بود و محدثی مشهور. روزی گذرش به زمزم افتاد. نزدیک چاه قصد استراحت کرد. تا نشست حلقه‌ای از جمعیت او را چون نگینی در بر گرفت. جماعتی این‌چنین مشتاق او را سر ذوق آورد و خستگی فراموشش شد.

بهترین هدیه‌ای که برای این‌جمع باصفا داشت،‌ احادیثی ناب بود که خودش از پیامبر خدا شنیده بود.

بهترین آن‌ها روایت‌هایی از فضیلت‌های پسر ابوطالب. عبدالله می‌گفت و مردی ناشناس از میان جمع او را تایید می‌کرد. مردی که با پارچه انتهای عمامه‌اش، صورتش را پوشانده بود.

جان عبدالله مالامال شد از شوق شناخت آن مرد ناشناس اما آشنای به حقایق.

پسر عباس دیگر طاقت نیاورد. قسمش داد که خودش را معرفی کند. مرد، پارچه از صورت برگرفت و گفت: «من جندب، پسر جناده هستم؛ معروف به ابوذر غفاری. از یاری‌کنندگان رسول خدا (ص) در جنگ بدر. با دو گوشم از دو لب رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: «علی پیشوای نیکوکاران و کشنده کافران است، هرکه او را یاری کند پیروز است و آنکه او را خوار نماید ذلیل و بی‌چاره.»

اللهم وال من والاه

هنوز سینه‌هایی از کینه لبریز بود؛ دل‌هایی که از کشته‌شدن اقوام مشرکشان به دست علی در جنگ‌ها آتشی روشن داشت و آدم‌های کوچکی که بزرگی علی را تاب نمی‌آوردند.

آتش کینه‌ای و دامنه حسادتی که از این‌دل‌ها و سینه‌ها زبانه می‌کشید، می‌توانست غیر خودشان، جامعه‌ای را بسوزاند.

هرچه گفت این‌انتصاب از جانب خداست دل‌هاشان اما گنجایش پذیرش علی را نداشت.

حرفش را جور دیگری زد تا بهانه را از بهانه‌جوها بگیرد. دست به آسمان مناجات برداشت. دعا کرد و نفرین؛ علی و دوستانش را دعا کرد و دشمنانش را نفرین.

«خدایا دوست بدار هرکه را علی را دوست دارد و دشمن باش با هرکه با او دشمن است. یاری کن هرکه او را یاری کند و خوار گردان هرکه خواری او را بخواهد…»

زینو مجالسکم بذکر علی (ع)

از کوچه پس کوچه‌های خاکی گذشتند. انتهای کوچه آخر، خانه یکی از همسران پیامبر خدا بود.

خوشحال بودند که پس از حج، توفیق زیارت مزار رسول خدا نصیبشان شده و حالا فرصتی برای فیض‌بردن دارند.

وقتی در خانه عایشه رسیدند جمع فراوان دیگری از حاجی‌ها را دیدند که به خانه او آمده‌اند.

از نگاه‌ها شراره اشتیاق می‌بارید و عطش دانستن را در چهره تک‌تکشان می‌شد دید. بی‌تابی و ازدحام جمعیت منتظر، عایشه را به سخن وا داشت. گفت: «چیزی را می‌گویم که پیامبر خدا بسیار به آن توصیه می‌کرد: «زینوا مجالسکم بذکر علی (ع). در دورهمی‌ها، زینت مجالستان ذکر علی باشد.»

مَثل سوره قل‌هوالله

«مَثل علی در میان امت، مانند مَثل قل هوالله است در میان سوره‌های قرآن.»

این‌جمله غوغایی برپا کرد در جمع حلقه محبان. برخی حیران شدند و جمعی شیدا. هرکس حرفی می‌زد و به قدر فهم خود تفسیری می‌کرد.

اجازه نداد دل‌ها و زبان‌ها بیش از این به بیراهه بروند و گمان‌های بیهوده برند.

به ثواب خواندن سوره توحید اشاره کرد. گفت: «هرکه در قلبش علی را دوست داشته باشد، یک‌سوم ثواب امت را از آن خود کرده است. اگر محبت علی از دلش جوشید و بر زبانش جاری شد، ثلث دیگر این‌ثواب را به چنگ آورده و اگر محبت قلبی و اقرار زبانی را با رفتار و کردارش کامل کند، معادل تمام ثواب امت اسلام را به او می‌دهند.»



منیع: خبرگزاری مهر

بی سؤال و جواب می‌بخشد، پدرم بی‌حساب می‌بخشد


به گزارش خبرنگار مهر، محمدحسین مهدویان شاعر جوان و طنزپرداز، شعر تازه‌ای به مناسبت ولادت امیرالمومنین (ع) و برای روز پدر سروده که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.

مهدویان در ابتدای شعرش نوشته «تقدیم به همه پدران زحمت‌کش میهنم که برای کسب روزی حلال تلاش می‌کنند».

این غزل را در ادامه می‌خوانیم؛

*

کنج دکّان خود نشسته پدر، می‌نویسد حساب سالش را

تا دوباره کنار بگذارد، سهم خمس و زکات مالش را

کاسب مورد وثوق محل، با توکل، بدون دوز و دغل

می‌گذارد میان سفره‌ خود، سال‌ها لقمه حلالش را

گرچه در طول زندگی گهگاه در بساطش نبوده غیر از آه

هیچ‌گاه از حساب خمس و زکات، جا نینداخت یک ریالش را

بی سؤال و جواب می‌بخشد، پدرم بی‌حساب می‌بخشد

او که تنها کمک به خلق‌ُالله خوب کرده همیشه حالش را

مثل رودی روان و در حرکت، مثل باران لطیف و پر برکت

می‌ستایم همیشه در شعرم، روح بخشنده و زلالش را



منیع: خبرگزاری مهر

ماجرای ۳ نام فارسی و ایرانی در مسجد‌الحرام


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ «چراغستان خاموش و مسجد بی‌محراب» سفرنامه متفاوتی از حج است،‌ «چراغستان خاموش و مسجد بی‌محراب»، خاطره‌ها و برداشت‌هایی از سفر حجاز است، اما یک سفرنامه معمولی که در آن به درج خاطرات روزانه اکتفا شده باشد یا یک نوشته مستقل درباره موضوعی خاص نیست. در این کتاب، علاوه بر خاطره‌های سفرحجاز، برداشت‌های نگارنده از روح اعمال، باطن اماکن و وضعیت فکری _ عقیدتی حاکم بر این سرزمین نیز عنوان شده است.

مطالب کتاب در دو فصل تدوین شده است. فصل اول، چراغستان خاموش که خاطره‌های سفر مدینه را در بر می‌گیرد. فصل دوم با عنوان مسجد بی‌محراب نیز به خاطرات سفر مکه اختصاص یافته است. علاوه بر این‌ها، مباحث تاریخی و احکام نیز در کنار خاطرات قرارگرفته تا مطالب کتاب، سندیت یابد و به اصالت آن‌ها خدشه‌ای وارد نشود.

حج 1404 ,

زیارت غار ثور و بازگشت به ایران، کعبه و روح طواف، آغاز احرام، سفر از کجا به کجا، صورت مسجدالحرام، خانه زهرا(س) و علی(ع)، وداع با مدینه، زیارت دوره در مدینه و تحولات مسجدالنبی، عناوین بخش‌هایی از کتاب را تشکیل می‌دهند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:‌

«نگارنده دریافت که در جوار کعبه سه نام فارسی و ایرانی وجود دارد که می‌تواند ناشی از حضور فرهنگ تأثیرگذار ایرانی در سرزمین عربستان و قبله‌گاه مسلمانان باشد؛ «شاذروان»، «میزاب» و «زمزم».

شاذروان یا شادروان واژه‌ای فارسی است که ریشه آن در زبان پهلوی شاتوران به معنی فرش است. شادروان را به معنی پرده بزرگ نیز معنی کرده‌اند مانند سراپرده‌ای که پیش در خانه و ایوان پادشاهان می‌کشیده‌اند. هم‌اکنون نیز نمونه چنین پرده‌هایی را در جلوی ایوان‌های کاخ گلستان تهران و نارنجستان قوام در شیراز می‌توان دید. همچنین این واژه را به معنی زیرکنگره عمارت‌های عالی مانند کنگره قلعه و کاخ پادشاهان و یا بنیاد و اصل و اساس و دیوار و حصار و بند (سد) معنی کرده‌اند، همان گونه که پیش از این اشاره شد حلقه‌های فلزی نگه دارنده پرده کعبه را در سنگ‌های شاذروان کار گذاشته‌اند.

تقریباً تمام معناهایی که در مورد واژه شاذروان ذکر شد، در مورد این قسمت از خانه کعبه صدق می‌کند. به عبارتی شاذروان هم به نوعی با پرده خانه کعبه در ارتباط است و هم بنیاد و شالوده کعبه بر آن نهاده شده است. نمونه چنین واژه‌ای در فارسی سد معروف شادروان شوشتر است که از زمان ساسانیان تاکنون باقی مانده است.

واژه فارسی دیگر میزاب است که عنوان عربی تنها ناودان خانه خداست. علامه دهخدا میزاب را آبریز ناودان آب‌گذر و آبراهه معنی کرده و می‌نویسد: «این کلمه بی‌شک فارسی فراموش شده است از میز، مخفف میزنده با ماده مضارع میزیدن و آب این کلمه فارسی است که به زبان عربی رفته و عرب آن را به صورت مئزاب حفظ کرده ولی در فارسی ناودان جای آن را گرفته است»؛ از طرفی لغت شناسان بزرگی چون فیروزآبادی، سیوطی، جوهری و جوالیقی بر فارسی بودن این واژه تأکید دارند.

سومین واژه فارسی در مجموعه مسجد‌الحرام نام چاه زمزم است. زم به فارسی به معنای آهسته است و زمزم یعنی آهسته آهسته. از طرفی زمزم دعای زیر لب و آهسته زرتشتیان در هنگام غذا خوردن و غیر از آن است. عرب‌ها نیز از این واژه به عنوان زمزمه کردن دعاها و آیه‌های قرآنی استفاده کرده‌اند و در جایی آن را آب بسیار زیاد توصیف کرده‌اند. ناگفته نماند که حضور زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در عربستان به این سه واژه محدود نمی شود. روی برچسب‌های ظروف حاوی ماست، که بین زائران توزیع می‌شد، نوشته شده بود «لبن الطازج» که واژۀ دوم همان «تازه» خودمان است که آن را در زبان عربی این گونه می‌نویسند.»

انتهای پیام/1290



منبع: خبرگزاری تسنیم

سرور غالب امیرالمؤمنین حیدر علی (ع)؛ در شعر وحشی بافقی


‌خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: کمال الدین محمد، معروف به وحشی بافقی متولد بافق یزد است و از زبردست‌ترین شاعران قرن دهم، دوران عمرش همزمان با دوران شاهی شاه طهماسب صفوی و شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده بود. تحصیل علم را از شهر خود و نزد شرف الدین علی بافقی شروع کرد، بعد از چند سال به یزد رفته و همچنان به کسب علم مشغول بود، سرانجام به کاشان رفت و با مکتب داری روزگار می‌گذراند. برخی میگویند او سفری به هندوستان داشته و به سیاق آن روزگار از راه دریا و از طریق بندر هرمز رفته؛ هرچند در دربار شاهان گورکانی نمانده و به یزد بازگشته و تا زمان پایان عمر در این شهر زندگی کرده است.

به هر صورت از احوالاتش بر می‌آید که مردی فاضل و بلند نظر، ولی تنگدست و گوشه نشین و در عین حال قانع بوده است. اشعارش درباره رسول الله صلی الله علیه و آله، امیرالمومنین علی علیه السلام، امام رضا علیه السلام و امام زمان عجل الله فرجه الشریف، و ترکیب بند درخشانش درباره امام حسین علیه السلام برمیآید که او شیعه بوده؛ بخصوص که کاشان نیز یکی از مراکز تشیع در ایران بوده است و او عمری در آن شهر گذرانده بوده است.

برخی از اشعاراو متأثر از آیات قرآن و احادیث ائمه (ع) است. درون مایه‌های عرفانی در اشعارش به ویژه در منظومه خُلد برین از وجوه برجسته اندیشه‌های او دانسته شده است. تبیین مفاهیم و فضائل دینی و اخلاقی چون قناعت، بخشش، عدل و انصاف و تحسین آنها و تشریح رذائل اخلاقی چون تظاهر، کبر، حرص و حسد و پرهیز از آنها، از جمله موضوعاتی است که جنبه تعلیمی و اخلاقی شعر او را برجسته کرده است. از آنجا که شاعری زبردست بود در همه قالب‌های شعری شعر می سروده، اما غزل‌ها و ترکیب بندهای او از شهرت بیشتری برخوردار است.

او در قصیده‌ای که مطلعش «زلف پیش پای او بر خاک می‌ساید جبین / همچو هندویی که پیش بت نهد سر بر زمین» است، در مدح امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام این‌طور می‌سراید:

روح در تن می‌دمد باد بهاری غنچه را

می‌رسد گویا ز طرف روضۀ خلدبرین

یعنی از خاک حریم روضۀ شاه نجف

گلبن باغ حقیقت سرو بستانِ یقین

حیدر صفدر، شه عنترکش خیبر گشای

سرور غالب، سرِ مردان امیر المؤمنین

کیست کو سر کرده سر باشد بدور عدل او

کش ز سر نگذشت حرف ناامیدی همچو شین

گر نیارد سر فرو با پاسبان درگهت

هندوی گردنکش کیوان درین حصن حصین

از طناب کهکشان جلاد خونریز فلک

برکشد او را به حلق از پیش طاق هفتمین

چرخ چوگانی که گوی خاک در چوگان اوست

رخش قدر عالیش را چیست داغی بر سرین

ذات پاکش گر نبودی بانی مُلک وجود

حاش لله گر بدی الفت میان ماء و طین

شرح احوال جحیم و صورت حال جنان

سر به سر گوید، اشارت گر کند سوی جنین

ای حریم بوستانِ مرقدت، دارالسلام

وی ز خیل خاک بوسانِ درت روح الامین،

درگه قدر ترا ارواح علوی پاسبان،

خرمن فضل ترا مرغان قدسی خوشه چین

از همین قصیده می‌توان دریافت که تمایل او سبک شعریش به مکتب وقوع نزدیک است، احساسات و عواطف و نازک خیال‌های او آنچنان با زبانی ساده و روان بیان شده که گویی در حال محاوره بوده و گاهی چنان است که گویی حرفهای روزمره اش را می‌زند، با زبانی ساده و پر از صداقت شعر می‌گوید و به همین جهت در عهد خود او را تواناترین شاعر مکتب وقوع دانسته‌اند.

قصیده‌ای دیگر در مدح حضرت علی علیه السلام دارد که ردیفش آبله است و با بیان سختی‌های روزگار شروع می‌شود و سپس به این ابیات می‌رسد:

یافت ره در روضه آن کو در ره شاه نجف

کرد پای او ز سیر کوه و هامون آبله

سرور غالب امیرالمؤمنین حیدر که شد

در طریق جستجویش پایِ گردون آبله

رفت مدتها که پا بر خاک نتواند نهاد

در ره او پای انجم نیست جیحون آبله

یک شرار از قاف قهرش در دل دریا فتاد

جوش زد چندانکه از وی شد گهر چون آبله

بسکه بر هم زد ز شوقِ ابرِ جودش دست خویش

شد کف دستِ صدف از دُرّ مکنون آبله

ای خوش آن روزی که خود را افکنم در روضه‌اش

همچو مجنون کرده پا در برِّ مجنون آبله

آنکه چون گل نیست خندان از نسیم حُبّ او

باد او را غنچۀ دل، غرق خون، چون آبله

قصیده‌ای دیگر دارد با ردیف گل، که بعد از توصیف دشت‌های پر گل این‌طور می‌گوید:

از کششهای قطره شبنم

بر ورق‌ها کشیده مسطر گل

تا کند حرفهای رنگین درج

بر وی از مدح آل حیدر گل

شاه دین مرتضا علی که شدش

به هزاران زبان ثناگر گل

بسکه در دشت خیبر از تیغش

رست از گِل ز خون کافر گُل،

گر خزان ریاض دهر شود،

نشود کم ز دشت خیبر گل

در کفش از غبار اشهب او

مشگ دارد بنفشه، عنبر گل

در بغل از خزانۀ کف او

یاسمین سیم دارد و زر گل

باد قهرش اگر بر آن باشد

ندمد تا به حشر دیگر گل

ور شود فیض او بر این ماند

تازه تا صبحگاه محشر گل

بود از رشح جام احسانش

که به این رنگ گشت احمر گل

باشد از یاد عطر اخلاقش

که بر اینگونه شد معطر گل

خلق او هست غنچه‌ای که از او

زیر دامان نهاد مجمر گل

در ازل بسته است قدرت او

اندر این شیشۀ مدور گل

گر نهد در ریاض لطفش پای

دمد از ناخن غضنفر گل

حرز خود گر نساختی نامش

کی شدی بر خلیل آذر گل؟

ای که باغ علوِّ قدرت را

چرخ نیلوفر است و اختر گل

دم ز لطفت اگر خطیب زند

دمد از چوب خشک منبر گل

گر دهندش ز باغ قهرت آب

بردمد همچو خار نشتر گل

گر اشارت کنی که در گلشن

نبود رو گشاده دیگر گل،

پیچد از بیم شحنۀ غضبت

غنچه سان خویش را به چادر، گل

گر نسیم بهار احسانت

سوی گلزار بگذرد بر گل،

گردد از دولت حمایت تو

بر سپاه خزان مظفر گل

باد قهرت اگر به خلد وزد،

خرمن آتشی شود هر گل

ور به دوزخ رسد نم لطفت

دود گردد بنفشه، اخگر گل

خشک ماند درخت گل برجای

گر بگویی دگر میاور گل…

در قصیده‌ای دیگر، بعد از توصیف آغاز بهار و رسیدن آفتاب به برج حَمَل، و هنرنمایی درخانی از نام بردن گل‌هایی مانند بستان افروز و خیری و ختمی و… سرخی در و دشت را میبیند و این‌طور می‌سراید:

لاله سر برزده از سنگ ز سرتاسر کوه

گل برون آمده از خاک ز پا تا سر تل

گویی از کُشته شده پشته سراسر در و دشت

از دم تیغ جهاندار، به هنگام جدل

مسند آرای امامت، علیِ عالی قدر

والی ملک و ملل، پادشه دین و دوَل

باعث سلسلۀ هستی ملک و ملکوت

عالم مسألۀ کلیِ ادیان و ملل

حکمتش گر به طبایع نظری بگشاید،

نتوان نام و نشان یافت ز امراض و علل

سپس دامنه شعر را از دشت گل بر آسمان پرستاره می‌کشاند:

پیش در گاه تو چون سایه بود در بن چاه،

گرچه بر دایرۀ چرخ برین است زحل

اهتمام تو اگر مصلح اضداد شود،

سر بر آرد ز گریبان ابد شخص ازل

پیش ماضی اگر از حفظ تو باشد سدی

هرگز از حال تجاوز نکند مستقبل

نیست خورشید فلک بر طرف جرم هلال

طبل بازیست ترا تعبیه در زین کتل

روز ناورد که افتد ز کمینگاه جدال

در فلک زلزله از غلغلۀ کوس جدل

پر زند مرغ عقاب افکن تیر از چپ و راست،

بال نسرین سماوی شود از واهمه شَل

خاک میدان شود آمیخته با خون سران

پای اسبان سَبُک خیز، بمانَد به وَحَل

بر رگ جان فتد آن عقده ز پیکان خدنگ

که به دندان اجل نیز نگردد منحل

لرزه بر مهر فتد از اثر موجه خون

که مبادا شود این سقف مقرنس مختل

دامن فتنه اجل گیرد و پرسد که چه شد؟

گویدش فتنه چه یارای سخن؟ لاتسئل!

شد پر آشوب جهان وقت گریز است، گریز!

قوت پا اگرت هست، محل است محل…

سرانجام وحشی بافقی در سال ۹۹۱ هجری قمری در یزد از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد. اما برای گور او نیز ماجراهایی رخ داده که خواندنش خالی از لطف نیست.

آنچنان که از گفته‌های تاریخی برمیآید، وحشی بافقی را در جایی به خاک سپردند که «صحن شاهزاده فاضل» بوده است. سنگ گور او پیدا بود تا آنکه در روزگار پادشاهی رضاخان، تصمیم گرفتند که نخستین خیابان شهر یزد را بسازند. این خیابان، درست از کنار سنگ گور وحشی می‌گذشت. پس سنگ قبر را برداشتند و به اداره‌ی مالیه (دارایی) آن زمان بردند تا در وقتی مناسب آرامگاهی برای وحشی ساخته شود. خیابان نوساز نیز در کنار مزار وحشی ساخته شد. اما با گذشت زمان، دیگر کمتر کسی به یاد می‌آورد که در آنجا شاعری نامدار دفن شده است. ساخت آرامگاه هم کم‌کم به فراموشی سپرده شد و سنگ گور او از بین رفت.

سال‌ها بعد، آقای سخندان _برادرزاده فرخی یزدی_ به یزد بازگشت، او که مدتی شهردار یزد هم بوده محل قبر وحشی و برداشتن سنگ گور او را به یاد داشت. به هر صورت مکان قبر وحشی مشخص شده است، در مورد ساخت بنای آرامگاه و اهالی بافق نیز درخواست دارند که باقیمانده پیکر او به این شهر انتقال داده شود. اکنون بنایی نمادین از آرامگاه او در پارکی در یزد ساخته شده است.



منیع: خبرگزاری مهر

قلب مدینة‌النبی در دل «مسجد شیعیان» می‌تپد


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم‌، یکی از سفرنامه‌های حج نوشته شده در سال‌های اخیر‌، «اعترافات شهر خدا» نام دارد که به قلم سید‌مجید حسینی از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است که با زبانی شاعرانه و پراحساس، ماجرای سفر خود به ریاض و زیارت خانه‌ خدا در شهر مکه را روایت کرده است؛ روایتی که در عین برخورداری از وجه مستندگونه، آکنده از ظرایف ادبی و لطایف فکری‌ است.

حسینی در این اثر ماجرای عزیمتش به حجاز را شرح داده است؛ شرحی پرآب‌وتاب، که سرشار از ظرافت‌های فکری و زبانی است. شور مذهبی مؤلف، در خط به خط این اثر موج می‌زند. زبان او، به تناسب درونمایه‌ اثرش، توأمان از خاک و افلاک نشان دارد. 

حسینی در مقدمه کتاب اشاره می‌کند که در این سفر،‌ 3 پسر همراهم هستند؛ دو درون و یکی بیرون. جنگ و دعوا، قیل و قال و گفت‌وگوی این 3 پسر تمام مسیر سفرم را در هم ریخت و سفرم شده آشتی دادن این دو نفر. پسر اول، جوانی است در درونم که 10 سال پیش در چنین روزهایی به این سرزمین آمد؛ سخت مودب است، اهل قرآن، نماز و همه متون مذهبی. پسر دوم اما سخت بازیگوش است، گوشش به حرف‌ها، متن‌ها گرفتار نیست. تو گویی اصلا زاده شده که گوش ببندد و دهان باز کند و البته زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد… پسر سومی هم هست که جزء من است اما در بیرونم. بخشی از وجود اما خارج از وجود: پسرم امیر که همراهم است…»

نویسنده در این سفرنامه، تقابل‌های درونی و بیرونی خود را بیان می‌کند‌، که می‌توان آن‌ها را بازنمودی از تقابل امر الهی و امر دنیوی نیز دانست. 

این سفرنامه که در سال 92 منتشر شد،‌ شامل روزنوشت‌های حسینی در سفرش به کشور عربستان و شهرهایی همچون ریاض، مکه، مدینه و … است که سفر به شهرهای مکه و مدینه آن در سال 92 انجام شد و سفر به ریاض آن نیز به گفته نویسنده چند سال پیش از آن انجام شده است.

حسینی معتقد است درباره سفر حج سه نگاه وجود دارد و تا با آن آشنا نباشیم نمی‌توانیم درکش کنیم. برخی گمان می‌کنند در سفر حج با تن خوبمان سفر می‌کنیم و وقتی به مکانی چون آمریکا می‌رویم، با تن بدمان سفر می‌کنیم. در حالیکه با همه وجودمان به هر سفری می‌رویم به ویژه حج. در حقیقت هر یک از ما یک بسته کامل از خوبی، بدی و تن و روحمان هستیم. زمانیکه می‌رویم حج اینگونه نیست که به بازار و جلوه‌های شهری و زیستی پیرامون مکه توجه نمی‌کنیم مثلا تجربه رفتن به «کِی اِف سی»، سانسورش می‌کنیم و کسی هم که می‌رود به آمریکا نمی‌آید بگوید رفتم به فلان مسجد در فلان ایالت یا منطقه.

آنچه می‌خواستم در این کتاب بگویم این است که؛ همه قاطی پاطی هستیم. هم خوبیم و هم بد، حال با چربش کفه ترازوی وجودمان با اندکی به نفع یکی از طرفین. و حتی خودمان هم نمی‌توانیم تفکیک کنیم که خوبیم یا بد. برای همین است که معتقدم با همه وجود متناقضمان با جهان پیرامون مواجه می‌شویم حتی در سفر حج.

در بخشی از این سفرنامه می‌خوانیم: 

«و تو اگر روزها، زیر سنگ‌های مرمرین و مناره‌های ایتالیایی‌ساز مسجد پیغمبر، دنبال مدینه بگردی، وقتت را هدر داده‌ای. مدینه‌ای که از عرق جبین انصار و مهاجرین ساخته شد، قرن‌هاست زیر حشمت و جاه سلاطین عثمانی و سعودی مدفون شده و برج‌ها و مناره‌های بلند روی آن را پوشانده است، اما سینه سوخته مدینه، هنوز در جایی نفس گرم خود را به آسمان هدیه می‌کند؛ «مسجد شیعیان».

حج 1404 ,

«مسجد شیعیان مدینه» را شیخ عمری، روحانی دل آگاه شیعه، سالیانی پیش به مدد کد یمین و عرق جبین‌اش ساخت. جوی آبی مصفا، چند نخل خرمای خمیده، پرده سیاه «السلام علیک یا اهل بیت النبوه» و ریگ‌های حاکی از سال‌های رنج و محنت، حاصل عرق جبین این مرد خداست و به پاداش این کار سی سال را در زندان گذرانده و بارها حکم «اعدام» گرفته. این داستان را که می‌شنوی، احساس می‌کنی تازه جایی بوی مدینه می‌دهد. بوی حسن بن علی(ع)، علی‌ بن‌ الحسین(ع) و رنج و محنت فاطمه(س).

قلب مدینة‌النبی در دل «مسجد شیعیان» مدینه می‌تپد و تا مدینه هست، مناره‌های این مسجدالنور تا عرش، ناله‌های محبین را می‌برد. پس باش تا به اقتدای علی(ع) دمی را در نخلستان شیعیان بیاسایی و با زائران عرشی مدینه اهل البیت نبی(ص) را زیارت کنی:

«السلام علی ائمه الهدا و ساده الولاه و ذاده الحماه و اهل الذکر و اولی الامر و بقیة‌الله و خیرته.

حالا وسط این همه برندهای آمریکایی و تبلیغات خارجی در بازار بن سلطان، یک نمایشگاهی برپا کرده‌اند، در حمایت از فلسطین. نمایشگاه جالبی هم هست؛ عده‌ای جوان نقاش نشسته‌اند و روی بوم‌های بزرگ نقاشی طرح‌هایی در حمایت از فلسطین می‌کشند. بعضی از بوم‌ها به 3متر هم می‌رسد و بعضاً طرح‌های خیلی جالبی هم کشیده‌اند. جالبتر اینکه وسط پاساژ بزرگ خیابان بن سلطان بنرهای بزرگی نصب کرده‌اند و روی آن به زبان انگلیسی مباحث تاریخی مرتبط با موضوع فلسطین و همین طور عکس‌های تاریخی و توافقنامه‌ها را چاپ کرده‌اند.»

تناقض‌های جالبی دارد این فضای بازار برندها با تابلوهای تاریخی حمایت از فلسطین. جالب‌تر اینکه جایی را هم برای نقاشی بچه‌ها گذاشته‌اند و پیام‌های کودکانه آنها را روی قطعات برچسب کوچک چسبانده‌اند به تابلوها! به هر حال این کارشان هم ابتکار خوبی است؛ هم برای زائران جالب توجه است و هم فضای برعکسی را وسط برندبازی عرب‌های جوان ساخته. البته معلوم نیست این دم و دستگاه اولاً چرا نزدیک حرم نبوی نیست و ثانیاً اصولاً کار کیست؟ اینجا از وزارت امر به معروف و نهی از منکر و شرطه‌ها و أمن العام‌ها هم خبری نیست. آرمشان که در عربستان حتی روی دستشویی هم هست – که یعنی ما هستیم- اصلاً اینجا پیدایش نیست. به نظر این کار هم مثلا کار بخش غیردولتی است. دولت می‌خواهد در آن نقشی نداشته باشد تا به رفقای آمریکایی‌شان برنخورد.»

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

پدرم چون به کسی ظلم نمی‌کرد تو طول روز؛ نفساشو شبا با خیال راحت می‌کشید


به گزارش خبرنگار مهر، رضا شریفی شاعر و مداح اهل بیت (ع)، به مناسبت روز پدر و سالروز ولادت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع) شعر تازه‌ای سروده و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.

این شعر محاوره را در ادامه می‌خوانیم؛

*

پدرم کارگر مردم بود و زحمت می‌کشید

واسه‌ی یه لقمه نون خیلی مرارت می‌کشید

روزگار باهاش یکم نامهربونی کرد ولی

باز تا وقتی زنده بود بار محبت می‌کشید

پدرم چون به کسی ظلم نمی‌کرد تو طول روز

نفساشو شبا با خیال راحت می‌کشید

پدرم بازی دنیا رو اگرچه باخته بود

پدرم اگرچه خیلی وقتا حسرت می‌کشید

ولی ما رو دست مرتضی علی سپرده بود

فقط از علی و اولادش منت می‌کشید

خدا رحمت کنه نوکراتو یا اباالحسن

که شبانه‌روز تو رو زدن صدا اباالحسن

*

پدرم همیشه عطر و بوی رنج و غم می‌داد

وقت استراحتش رو تخت غصه لم می‌داد

مثل من مدعی مسلمونی نبود ولی

خدا رو همیشه به اسم علی قسم می‌داد

پدرم با اینکه هیئتی نبود، مُحَرّما

تو خونه سینه می‌زد، دم می‌گرفت و دم می‌داد

سقف خونه چکه داشت؟ یا که بابام گریه می‌کرد؟

نمی‌دونم ولی بالشش که بوی نم می‌داد

اعتقادم اینه که بابام یه مرد عادی بود

اسم مرتضی علی بود که بهش جنم می‌داد

حرفِ از علی کجا و گوش نامحرم غیر؟

اول و آخر مردای جهان ختم بخیر…

*

من مثه بابام خاطرخواتم علی، خداروشکر

هرچی پیش بیاد بازم پاتم علی، خدا رو شکر

مثل بچگیم که خوابتو دیدم، دوسِت دارم

گرچه قدر و شأنتو نفهمیدم، دوسِت دارم

روزگارم خوبه پیشت، بیا درهمش نکن

هر کاری می‌کنی این ارادتو کمش نکن

یه کاری کن که به دردت بخورم ابوتراب

توی فتنه‌ها از عشقت نبُرم ابوتراب…



منیع: خبرگزاری مهر

بوکر عربی ۲۰۲۵ نامزدهایش را شناخت


به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از سایت جایزه، جایزه بین‌المللی ادبیات داستانی عربی (IPAF) که به عنوان بوکر عربی شناخته می‌شود و معتبرترین جایزه ادبی در جهان عرب است، فهرست اولیه خود را که شامل ۱۶ رمان است، برای رقابت ۲۰۲۵ منتشر کرد.

این فهرست از میان ۱۲۴ کتاب ارسال شده برای این جایزه انتخاب شده و هیئتی متشکل از ۵ داور به ریاست مونا بیکر چهره دانشگاهی مصری با همراهی سعید بنگراد چهره دانشگاهی و منتقد مراکشی، مریم الهاشمی منتقد و استاد دانشگاه از امارات، بلال اورفالی محقق و دانشگاهی لبنانی و سامپسا پلتونن مترجم فنلاندی کار انتخاب را انجام داده است.

در این فهرست ۳ نویسنده که پیش از این در فهرست اولیه این جایزه جای داشتند حضور دارند که شامل رشید الضیف نامزد سال‌های ۲۰۱۲ و ۲۰۲۴، سوسن جمیل حسن نامزد سال ۲۰۲۳ و تایسیر خلف نامزدی ۲۰۱۷ می شود. اظهر جرجیس هم سال ۲۰۲۰ و ۲۰۲۳ در فهرست نهایی این جایزه جای داشت. در کنار این نویسندگان، ۱۲ نویسنده دیگر برای اولین بار به این فهرست راه یافته اند.

فهرست کامل کتاب‌های نامزد شده چنین است:

عقیل الموسوی برای «گریه کنندگان» از بحرین

انعام بیوض برای «هواریا» از الجزایر

رشید الضعیف برای «زینا چه دید و چه ندید» از لبنان

احمد فال الدین برای «دانشمند» از موریتانی

جان دوست برای «زندانی فرانسوی» از سوریه

سوسن جمیل حسن برای «وارث کلیدها» از سوریه

ایمان حمیدان برای «آهنگ هایی برای تاریکی» از لبنان

ازهر جرجیس برای «دره پروانه‌ها» از عراق

حسن کمال برای «رمان دزدیده شده» از مصر

تیسیر خلف برای «مسیحای اندلس» از سوریه

احمد الملوانی برای «رویاهای شاد» از مصر

محمد سمیر ندا برای «دعای اضطراب» از مصر

نادیا نجار برای «لمس نور» از امارات

حنین الصایغ برای «منشور زنان» از لبنان

سومر شحاده برای «زندگی من تازه شروع شده است» از سوریه

ایمن رجب طاهر برای «حامل مشعل» از مصر

رمان‌های فهرست اولیه امسال خوانندگان را از خیابان‌های شلوغ لبنان و بحرین دهه ۱۹۸۰ به شهر پرجنب‌وجوش اوران در الجزایر می‌برند. از گورستانی در بغداد و شهری خیالی و آخرالزمانی که در آن مردم به طور مصنوعی به خواب می‌روند، به زندگی شخصیت‌های تاریخی مانند امام ابوحامد غزالی می‌روند و زندگی در اندلس را دوباره به تصویر می‌کشند. برخی از رمان‌ها هم داستان‌های نسل‌ها را در پس‌زمینه‌ای از تحولات سیاسی دنبال می‌کنند تا در مجموع طیفی از دیدگاه‌ها، ارزش‌ها و دیدگاه‌ها و تجربیات شخصی و جمعی را منتقل کنند.

جایزه بین المللی ادبیات داستانی عربی یک جایزه ادبی سالانه برای رمان‌هایی است که به زبان عربی نوشته شده‌اند و به برنده جایزه‌ای ۵۰ هزار دلاری اهدا می‌شود. این جایزه از سوی مرکز زبان عربی ابوظبی، در بخش فرهنگ و گردشگری حمایت می‌شود.

از میان این فهرست ۶ عنوان توسط داوران انتخاب و در قالب فهرست نهایی در روز چهارشنبه ۱۹ فوریه ۲۰۲۵ (یکم اسفند) در کتابخانه اسکندریه مصر معرفی خواهند شد.

برنده این جایزه پنجشنبه ۲۴ آوریل ۲۰۲۵ (۴ اردیبهشت ۱۴۰۴) در نمایشگاه کتاب ابوظبی معرفی خواهد شد.



منیع: خبرگزاری مهر

نویسنده‌ای که از تشییع شهید آوینی به حج مشرف شد


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم‌، «پرستو در قاف» سفرنامه حج علیرضا قزوه است که در سال 72به این سفر مشرف شده است. متن کتاب به صورت یادداشت‌های روزانه است و مضمون بیشتر ادبی و تاریخی است. طبع لطیف شاعرانه قروه موجب شده که در جای جای این سفرنامه تراوشات ادبی و ذوقی جریان داشته باشد.

قزوه در هر بخش از سفرنامه خود بیت‌هایی از بیدل و سعدی و… و حتی شعرهای خود را ذکر کرده است‌، او گریزهایی نیز به «سفرنامه ناصرخسرو» و «خسی در میقات» جلال آل احمد داشته و بیشترین تاثیر را از سفرنامه جلال گرفته است.

سفرنامه قزوه تنها به ذکر وقایع سفر خلاصه نمی‌شود،‌ او به هر جایی که می‌رسد تاریخچه‌ای می‌گوید، اگر جا داشته باشد از زمان حضرت آدم تا صدر اسلام و گاهی تا حکومت آل سعود. تاریخ گفتن‌ها در مورد مسجدالنبی و مسجدالحرام آمده تا شیعیان نخاوله در مدینه و مسجد کوچکی در میان منا که اثری از آن نمانده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «بوی مدینه می‌آید. این را از نم نم باران فهمیدم. دل‌ها بی‌تاب‌اند و چشم‌ها گریان. سمت چپمان مسجد شجره است. کم کم شهری سپیدپوش به استقبالمان می‌آید و من چقدر دوست دارم بقیع را ببینم و چقدر دلم می‌خواهد مدینه را بغل کنم و سرش را بگذارم روی شانه‌هایم.»

 کنجکاوی قزوه باعث شده چیزهایی را در طول سفرش ببیند که از نگاه اکثر حاجیان دور می‌ماند. خارج از برنامه‌های کاروان، در مدینه و مکه می‌گردد و دنبال نشانه‌هایی از تاریخ می‌گردد، تا خود را در آن برحه ببیند. عربی را نسبتاً می‌داند، سراغ حاجیان کشورهای مختلف می‌رود و به بهانه تعارف پسته‌ای سر صحبت را باز می‌کند. با مصری‌ها و نیجریه‌ای‌ها و ترک‌ها و… بحث‌هایی دارد، اما هیچ‌گاه آبش با سعودی‌ها در یک جوی نمی‌رود. نویسنده همراه با کاروانی است از خانواده شهدا و جانبازان و تعدادی از اهل ادب، گرچه اثر زیادی از همسفران و فضای کاروان در کتاب نیست.

ماجرای تشرف قزوه به حج نیز در نوع خود جالب است،‌  سال 72 است، قزوه در میان تشییع‌کنندگان شهید آوینی موج می‌خورد که به او خبر می‌دهند اسمش درآمده و امسال راهی حج است. از همان‌جا جر وبحث با نفسش شروع می‌شود که سید مرتضی آوینی به خدا رسید، تو می‌خواهی بروی خانه خدا چه بگویی با این احوالاتت! این حساب‌کشی‌ها از خود ادامه دارد تا رمی جمرات که می‌گوید شیطان هفت بار مرا سنگ زد و در میان گریه‌ام به من خندید!

«پرستو در قاف» از حال و هوای روزهای جنگ نیز بی‌بهره نیست؛ برای مثال نویسنده از مسجد شجره با جمله «مسجد شجره بوی شب عملیات می‌داد» یاد می‌کند. وجه تسمیه عنوان کتاب «پرستو در قاف» این است که «پرستو» نام پرنده‌ای است که از جهت سفرهای طولانی مشهور است و «قاف» هم عالم قرب خداوند و نیز تلفظ نام پنجاهمین سوره قرآن است. طبع شاعرانه نویسنده در کنار اطلاعات تاریخی که در مورد مکان‌های مذهبی متفاوت بیان می‌کند، ویژگی خاصی به این اثر بخشیده است.

انتهای پیام/



منبع: خبرگزاری تسنیم

نویسندگان نباید جای ائمه فکر کنند و حرف بزنند


سعید طاووسی مدرس و پژوهشگر تاریخ اسلام و تشیع درباره نگارش ادبیات داستانی با موضوع سیره اهل بیت (ع) در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: بحث نگارش داستان و رمان درباره معصومان (ع) و به طور کلی شخصیت‌های قدیس در کشور ما کار با سابقه‌ای نیست و می‌توان آن را حرکت جدیدی دانست.

وی افزود: یکی از مشکلاتی که این جدید بودن ایجاد می‌کند، این است که تجربه‌های موفق کم است، که بتوانیم از آن‌ها به عنوان الگو یاد کنیم و هم ادبیات نظری و دانش زیرساختی درباره این مسئله تدوین نشده است. بنابراین مولفی که در این کار وارد می‌شود چالش‌های مختلفی را دارد. یکی از تدبیرهایی که برخی ناشران فعال در این حوزه انجام دادند این است که این خلأ رو سعی می‌کنند از طریق برگزاری نشست‌ها و جلسات بین اهل تاریخ یا افرادی که فعالیت‌شان به محتوای دین مربوط می‌شود؛ پر کنند. برای مثال افرادی که عموماً مورخ نیستند، فقیه، متکلم محدث یا افراد جامعی که در چند حوزه فعالیت داشته باشند از طریق دوره‌های آموزشی یا نشست‌ها سعی می‌کنند این خلأ را برطرف کنند.

این پژوهشگر تاریخ اسلام درباره رعایت خط قرمزها در نگارش این نوع از کتاب‌ها گفت: درباره رعایت خط قرمز در داستان‌های دینی باید دو نکته را در نظر گرفت. ابتدا فضای رسمی؛ یعنی مواردی که وزارت ارشاد تحت عنوان ممیزی اعمال می‌کند. اما من معتقدم تقریباً هیچ خط قرمزی در نگارش این داستان‌ها وجود ندارد، یعنی هیچ خط قرمز خاصی که برای رمان و داستان باشد، وجود ندارد. خط قرمزهای کلی که برای همه کتاب‌ها وجود دارد در نگارش کتاب‌های داستانی دینی هم اعمال می‌شود و فراتر از آن چیزی نداریم، در حالی که خیلی باید بیش از این‌ها باشد. نتیجه این سیاست آثاری است که در سال‌های اخیر عرضه شده و از نظر من به هیچ وجه قابل دفاع نیست. برای نمونه کتاب «حیدر» را می‌توان مثال زد که با انواع و اقسام اشکالات تاریخی به نگارش درآمده است. البته اگر این اشکالات را هم نادیده بگیریم مهمترین اشکال این کتاب این است که به صورت اول شخص و از زبان معصوم (ع) در ۴۰۰ نوشته شده است.

نویسندگان نمی‌توانند جای ائمه فکر کنند و حرف بزنند

طاووسی در ادامه گفت: نه تنها نویسنده جوان این‌کتاب، بلکه افراد باتجربه‌تر هم نمی‌توانند به جای امیرالمومنین (ع) فکر کنند و حرف بزنند. اینکه فکر کنیم با استفاده از چند کتاب، حدیث و تاریخ؛ اطلاعات کافی برای نگارش کتاب جمع کردیم اصلاً توجیه مناسبی نیست چراکه مطالب کتب تاریخی و مطالبی که به امام علی (ع) نسبت داده شده است، لزوماً درست نیست پس ما نمی‌توانیم در واقع هر آنچه در تاریخ طبری خواندیم از زبان شخص امیرالمومنین بیان کنیم.

وی ادامه داد: چنین آثاری در واقع حضرت امیر (ع) را از یک شخصیت قدسی و ملکوتی که البته در چارچوب‌های زمینی و بشری زندگی کرده است به یک فرد معمولی کوچه و بازاری تنزل می‌دهند. و یا در رمان بریده برید هم به همین شکل است، یعنی ادبیاتی که حتی نمی توان آن را عامیانه دانست و نه تنها کوچه بازاری نیست بلکه اصطلاحاً چاله میدانی است، از زبان اصحاب سیدالشهدا (ع) بیان می‌شود و در واقع مشکل تنزل دادن و تحریف معنوی شخصیت‌های مهم صدر اسلام، تاریخ اسلام و تاریخ عاشورا اینجا هم پیش می‌آید. وزارت فرهنگ و ارشاد متأسفانه برخوردی با این نوع کتاب‌ها نمی‌کند و ما می‌بینیم که بارها و بارها چاپ می‌شوند و علی‌رغم نقدهای زیادی که به این کتاب‌ها می‌شود؛ این کتاب‌ها به فروش گسترده خود ادامه می‌دهند.

این‌نویسنده گفت: برای مثال حتی جنبه‌هایی مثل خشونت در این کارها هست. مثلاً در مورد جنگ‌های امیرالمومنین و نحوه جنگ ایشان به هنگام مطالعه مخاطب تصور می‌کند مشغول تماشای یک فیلم وسترن است؛ و یا بیان جنبه‌های روابط فردی، اجتماعی و خانوادگی حضرت را به شکل نادرستی نشان دادند. برای مثال فضای میان حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) را مانند عشق‌های فضای مجازی نمایش دادند. معصومان ما البته که عاشق بودند اما عشق میان حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) انقدر سطحی نبوده است، بنابراین ما می‌بینیم که نظارتی روی این کتاب‌ها نیست و هرچه جلسه نقد برگزار می‌شود، صدای کسی به جایی نمی‌رسد. در کتاب بریده بریده هم سطحی از مسائل جنسی نامناسب درباره یزید بیان می‌شود که نمی‌توان آن را به عنوان یک کار عاشورایی به مخاطب جوان معرفی کرد.

استفاده از اول شخص در نگارش درباره معصومان ممنوع است

طاووسی در ادامه گفت: پس عملاً خط قرمزی نیست، چراکه دروغ، خلاف تاریخی و تحریف نوشته و انجام می‌شود؛ همچنین سطح معصوم پایین می‌آید و گاهی این کتاب‌ها موجب وهن معصوم است. اما در فضای غیر رسمی و افرادی که در این زمینه قلم می‌زنند، خط قرمزهای جدی وجود دارد. ابتدا اینکه در واقع در حوزه نگارش درباره معصومان (ع) اساساً استفاده از اول شخص ممنوع است. در واقع ما نمی‌توانیم به درون معصوم برویم و به جای او بیاندیشیم و حدیث نفس کنیم. ما تنها می‌توانیم موارد محدودی را از منابع معتبر در خلال کار از آن حضرات نقل کنیم.

وی افزود: اینکه کل کتابی را بر اساس اول شخص و از زبان معصوم بنویسیم کلاً ممنوع است و بزرگان ما هم جرأت این کار را نداشتند و آن را انجام ندادند. برای مثال آقای حسن‌بیگی که می‌خواهد رمانی درباره حضرت امیر (ع) بنویسد، داستانی را از امروز و درباره نهج‌البلاغه را انتخاب می‌کند و یا مجموعه رمان‌هایی با نظارت بنده توسط انتشارات به‌نشر منتشر شده است که قصدمان از چاپ این رمان‌ها روایت معصوم از طریق شخصیت فرعی بوده است.

ابداع شخصیت فرعی در داستان دینی اشکالی ندارد

این پژوهشگر تاریخ اسلام ادامه داد: ابداع شخصیت فرعی و یا تخیل در اجزای داستان نیز اشکالی ندارد اما همین تخیل هم باید در چارچوب‌های درستی شکل گیرد. برای مثال آقای سلمان کدیور در اثر پس از ۲۰ سال، یک شهید به شهدای کربلا اضافه کرده است. از نظر من این کار امکان‌پذیر نیست چراکه کربلا یک مسئله مشخص و تاریخی است و نه قرار است اضافه و نه کم شود، بنابراین ما نمی‌توانیم یک شهید به کربلا اضافه کنیم. برای مثال در بعضی موارد بعضی از اشخاص هستند که اطلاعاتی از خانواده و شغل آن افراد نداریم بنابراین می‌توان در چنین مواردی از تخیل استفاده کرد چون به تاریخ لطمه نمی‌زند. البته این تخیل هم نباید به کلیت ماجرای تاریخی لطمه بزند؛ به قول علی حاتمی واقعیت تاریخی برعکس نشود.

طاووسی در پایان گفت: چیزی که احتمال می‌دهیم معصومان بیان کرده باشند، زبان حال است؛ برای مثال فردی که می‌خواهد به میدان برود طبیعی است که برای وداع می‌آید، آیت‌الله شبیری در این باره می‌فرمایند اگر زبان حال به نحوی باشد که مخاطب احتمال صحت آن را بدهد و به طور قطعی هم گفته نشود اشکالی بر آن وارد نیست. در سینمای جهان هم ارزش هنری و خیالی خودشان است که کارها را ماندگار کرده است. برای مثال در فیل‌هایی مانند گلادیاتور چون با هنر خودش و با استفاده به جا از عنصر خیال افراد مختلف را به عنوان مخاطب جذب کرده است. در رمان معصومین هم به همین شکل است، در مورد شخص معصوم هم فرد می‌تواند به شکل هنرمندانه‌ای از خیال استفاده کند.

 خبرنگار: محمدمهدی تسویه چی



منیع: خبرگزاری مهر